محل تبلیغات شما

عربی



لطیفه های عربی همراه با ترجمه

*الابتسامهُ الاُولَی :

اَّورقُ العَتیقُ
اَّبون: هذا اَّورقُ عتیقٌ جدّاً، أخافُ أنْ أرکَبَهُ، فَأغرَق.
البائع: أنا أضمَنُ لَک. إنْ غَرِقْتَ؛ تَعالَ وخُذْ ما دَفَعْتَ

قایق کهنه
مشتری : این قایق خیلی کهنه است . می ترسم سوارش شوم و غرق شوم.
فروشنده: من برایت ضمانت می کنم. اگر غرق شدی؛ بیا و پولت را پس بگیر.

*الابتسامهُ الثانیهُ:

خَمسهُ أشخاص
دَخَلَ رَجُلٌ ساذَجٌ بِناءً عالیاً. فَرَأی لوحهً علی بابِ المِصْعَد مکتوبهً عَلَیها: خمسهُ أشخاصٍ» فَانْتَظَرَ جَنبَ بابِ المِصْعَد. فَتَعَجَّبَ حارسُ البِناء و سَألَهُ: عفواً یا سیّدى، ماذا تَنتَظِرُ ؟!»
فَأجابَ : أنتَظِرُ الأربَعهَ الباقینَ».

پنج نفر
مردی ساده لوح وارد ساختمانی بلند شد و تابلویی را روی درِ آسانسور دید که رویش نوشته بود: پنج نفر». پس کنار در آسانسور منتظر شد، نگهبان ساختمان تعجّب کرد . از او پرسید: آقا ببخشید، منتظر چه هستی؟! و او جواب داد : منتظر چهار نفر بقیه هستم.

*الابتسامهُ الثالثهُ

( ماذا تأکُلُ؟)
سَألَ طفلٌ صدیقَهُ: ماذا تأکُلُ عِندَما تَفتَحُ الثَّلّاجه؟»
فَأجابَ صَدیقُهُ : صَفْقَتَینِ أو ثَلاثَه.»

چه می خوری؟
کودکی از دوستش پرسید: وقتی یخچال را باز می کنی چه می خوری؟ »
دوستش جواب داد : دو یا سه پس گردنی.»

*الابتسامهُ الرابعهُ

طَلَبَ معلّمُ اللُّغَهِ العربیّه مِن تلامیذِهِ أن یَکتُبوا موضوعاً إنشائیاً فـى وَصفِ مسابقهِ کُرهِ القَدَم و بَدَأ التلامیذُ بِکِتابهِ الانشاء إلّا واحداً أرادَ أن یَقْرِضَ القلم و کانَ لا یَکتُبُ شیئاً حَتّی حانَ موعِدُ تسلیمِ الأوراق لِلمعلّم. فَأسْرَعَ إلَی کتابهِ هذه العباره: نَزَلَ المَطَرُ بِشدّه و تَأجَّلَت المسابقه.»

معلّم زبان عربی از دانش آموزانش خواست که در وصف یک مسابقه فوتبال انشایی بنویسند و دانش آموزان شروع به نوشتن انشا کردند جز یک نفر که خواست خودکار قرض بگیرد و چیزی نمی نوشت تا وقت تحویلِ برگه ها به معلّم شد و برای نوشتن این عبارت شتافت: باران به شدت بارید و مسابقه به تأخیر افتاد.»

*الابتسامهُ الخامسهُ:

سافَرَ رجلٌ لا یعرِفُ الفَرَنسیّه إلی فَرَنسا. فَشاهَدَ حفلهَ عُرْسِ. فَسَألَ رجلاً فَرَنسیاً: مَن الّذى یَتَزَوَّجُ؟
فأجابَ: جونوس با [ و معنی هذه الجمله لا أعرِفُ.»] و فى الیومِ التّالى، رَأی مأتَماً . فَسَألَ فَرَنسیاًَ آخَر: مَن الّذى ماتَ؟ فَأجابَ: جونوس با .
فَتَعَجَّبَ الرَّجُلُ المسکین و قالَ: جونوس با، بِالأمسِ تَزَوَّجَ و الیومَ مات!

مردی که زبان فرانسه بلد نبود به فرانسه سفر کرد. او جشن عروسی ای را مشاهده کرد و از مردی فرانسوی پرسید: چه کسی ازدواج کرده؟ جواب داد: جونوس با [معنی این جمله: نمی دانم» است.] در روز بعد، عزایی را دید و از فرانسوی دیگری پرسید: چه کسی مرده؟ جواب داد: جونوس با
مرد بیچاره تعجّب کرد و گفت: جونوس با، دیروز ازدواج کرد و امروز مرد!

*الابتسامهُ السّادسهُ:

مأمور القطار: محفظتُک کبیرهٌ عَلَیها تذکرهٌ .
المسافر: اُخرُجْ یا وَلَدى حتّی أدفَعَ نِصفَ تذکره.

مأمور قطار : کیف شما بزرگ است باید یک بلیت برایش بدهی.
مسافر : پسرم بیا بیرون تا بلیت نیم بها بدهم.

*الابتسامهُ السّابِعهُ:

نَظَرَ طفلٌ إلی أخیهِ المولودِ الّذى کانَ یَبکى بِلا انقطاع ثمَّ قالَ لِأمِّهِ: قُلْتِ إنَّهُ جاءَ مِنَ السَّماءِ؟
فَأجابَت الأُمّ: نَعَم.
فقال الطفلُ: کانَ لَهُم حقٌّ طَرَدُوهُ مِن هُناک.

کودکی به برادر نوزادش که بی وقفه گریه می کرد نگاه کرد. سپس به مادرش گفت:
گفتی که او از آسمان آمده ؟
مادر جواب داد: بله.
کودک گفت: حق داشتند او را از آنجا بیرون کنند.

*الابتسامهُ الثامنهُ:

رَأی الوالدُ شهادهَ ابنِهِ المَدَرسیّه فَصاحَ علیه غاضِباً: فى الشَّهْرِ الماضى کان ترتیبُک الأربعَینَ و هذا الشهر صارَ ترتیبُک الواحدَ و الأربعینَ فى الفصل . فَلِماذا تَأخَّرَ ترتیبُک؟»
فَأجابَهُ الابنُ : الذَّنْبُ لَیسَ ذَنْبى. لِأنَّ تلمیذاً جدیداً دَخَلَ صَفَّنا.

پدری کارنامه ی مدرسه ی پسرش را دید و با خشم بر سر او فریاد زد: در ماه گذشته رتبه ی تو چهلم بود و در این ماه رتبه ات در ترم چهل و یکم شده . چرا رتبه ات عقب افتاد؟ پسر به او جواب داد: گناه من نیست . چون دانش آموز جدیدی وارد کلاس ما شده است!

*الابتسامهُ التّاسِعهُ:

کانَ رجُلٌ فى قریهٍ مشهوراً بِقُدرِتِهِ علی إصابهِ العَین. فى یومٍ مِن الأیّامِ ،أرادَ رَجُلٌ حسودٌ و فقیرُ الحال أن یؤذىَ أخاهُ الغَنىّ. فَذَهَبَ إلی الرَّجُلِ المشهور بإصابهِ العین و قالَ لَهُ: أریدُ منک أن تُصِیبَ أخـى بِالعَین. و کانَ الرَّجُلُ المشهورُ بإصابهِ العین ضعیفَ البَصَر. فقالَ لِلرَّجُلِ الحسود: علیک أنْ تأخُذَنى إلی المکانِ الّذى یَمُرُّ مِنهُ أخوک کُلَّ یومٍ؛ ثُمَّ أشِرْ إلَیهِ و هو یأتى مِن بَعید.فَوَقَفا مَعاً عَلَی الطَّریق و عِندما جاءَ الأخُ اّلغنـىّ مِن بعید؛ قال الحسودُ: ها هوَ أخى قادِمٌ مِن بَعیدٍ.» تَعَجَّبَ الرَّجُلُ المشهورُ بِإصابهِ العین و قال: یاه، إنَّ بَصَرَکَ حادٌّ جِدّاًَ! » و فى الحال فَقَد الأخُ الحسود بَصَرَهُ.

مردی در روستایی به چشم زدن» معروف بود. روزی از روزها مرد حسود و فقیری خواست که برادر ثروتمندش را اذیّت کند. پس به سوی مردِ مشهور به چشم زدن» رفت و به او گفت: از تو می خواهم که برادرم را چشم بزنی. آن مردِ مشهور به چشم زدن دارای بینایی ضعیفی بود. پس به مرد حسود گفت: باید مرا به جایی که برادرت هر روز از آنجا رد می شود ببری سپس در حالی که از دور می آید به او اشاره کن. سپس با هم بر سر راه ایستادند و وقتی برادر ثروتمند از دور آمد؛ مرد حسود گفت: این همان برادرم است که دارد از دور می آید.» مردِ مشهور به چشم زدن، تعجّب کرد و گفت: وای! چشم تو خیلی قوی است!» و در همان لحظه برادر حسود بینایی اش را از دست داد.


چرا دانش‌آموزان عربی» را دوست ندارند؟

زبان فارسی در مدارس زیاد طرفدار ندارد، زبان انگلیسی هم همین‌طور ولی با این حال طرفداران زبان عربی در مدارس از این دو نیز کمتر است تا آنجا که بی‌میلی به این درس را می‌شود از عضلات منقبض صورت دانش‌آموزان وقتی نام درس عربی می‌آید، فهمید.

زبان فارسی در مدارس زیاد طرفدار ندارد، زبان انگلیسی هم همین‌طور ولی با این حال طرفداران زبان عربی در مدارس از این دو نیز کمتر است تا آنجا که بی‌میلی به این درس را می‌شود از عضلات منقبض صورت دانش‌آموزان وقتی نام درس عربی می‌آید، فهمید.

به گزارش ایسنا، جام‌جم» با این مقدمه نوشت: عربی زبان آسانی نیست، یعنی از زبان فارسی پیچیده‌تر است و قواعدی گیج‌کننده دارد. این ذات این زبان است اما سال‌هاست کتاب‌های درسی نیز مزید بر علت شده و این پیچیدگی ذاتی را پیچیده‌تر کرده است.

دانش‌آموزانی که هنوز در سیستم قدیم آموزشی درس می‌خوانند یعنی هنوز دانش‌آموز دبیرستان محسوب می‌شوند، نه دانش‌آموز دوره متوسطه دوم، همچنان با کتاب‌های خشک و بی‌انعطاف عربی کلنجار می‌روند اما دانش‌آموزان پایه‌های هفتم و هشتم یعنی اول و دوم راهنمایی قدیم، دو سال است دو کتاب تازه‌تالیف می‌خوانند که یک سر و گردن از کتاب‌های قدیم بالاتر است.

از جلد کتاب که شروع کنیم، کتاب عربی پایه هفتم، نام چهار فصل سال را به عربی یاد می‌دهد و کتاب هشتم ترجمه‌شده این شعر حافظ را: از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه / دارم من از فراقش در دیده صد علامت

تاکید اصلی درس‌های این دو کتاب نیز بر آموزش لغات است. به طوری که مولفان کتاب هشتم در مقدمه توضیح داده‌اند، دانش‌آموزان تا پایان سال 200 واژه پرکاربرد عربی را خواهند آموخت و اگر این لغات را با 400 واژه آموخته‌شده در سال هفتم جمع کنند، در مجموع 600 لغت عربی را در حافظه دارند که برای خواندن و فهم قرآن، احادیث، روایات و حتی متون فارسی به کارشان می‌آید.

آنچه به‌وضوح مشهود است، حضور کمرنگ قواعد در کتاب‌های جدید است؛ به طوری که حالا دانش آموزان پایه هفتم و هشتم مثل دانش‌آموزان پیش از خود مجبور نیستند دغدغه ذهب، ذهبا، ذهبوا را داشته باشند و به‌سختی صیغه‌های فعل را صرف کنند.

اباذر عباچی مولف کتاب‌های عربی پایه‌های هفتم و هشتم تاکید می‌کند که آزاد کردن دانش‌آموزان از قید قواعد، تعمدی بوده تا آنها با لذت بیشتری عربی را بخوانند. او می‌گوید که کتاب‌های تازه‌تالیف، نوشته شده تا به دانش‌آموزان لغت آموزش دهد و بی آنکه از آنها بخواهد مدام فعل ذهب را صرف کنند، به آنان بیاموزد ذهب در هر 14 صیغه‌اش، معنی رفتن می‌دهد که این یعنی تاکید بر ترجمه.

او معتقد است که وقتی دانش‌آموزان واژه‌ها را بشناسند و معنی آنها را درک کنند، کم‌کم زبانشان نیز برای حرف زدن باز می‌شود و به آموختن عربی علاقه پیدا می‌کنند که فرشته عالیخانی، معلم عربی اول متوسطه می‌گوید تا حدی اینچنین شده است.

او توضیح می‌دهد که کمرنگ‌شدن قواعد در کتاب‌های درسی و تاکیدش بر آموزش لغات و تمرین مکالمه، کلاس‌ها را از خشکی و کسالت قدیم درآورده و اگر معلم ابتکار داشته باشد و از روش‌های تدریس گروهی استفاده کند، آموزش عربی بر مبنای کتاب‌های جدید، جذاب‌تر می‌شود.

با این حال، مجید زهرایی معلم عربی دوره متوسطه به ما توضیح می‌دهد که این تاکید زیاد بر لغات، آموختن را برای دانش‌آموزان سخت کرده چون اصل را بر محفوظات گذاشته که خوشایند بیشتر دانش‌آموزان نیست.

او در واقع اغلب دانش‌آموزان را هنوز دده از عربی و بی‌رغبت به یادگیری می‌بیند و می‌گوید که اگر در کتاب‌ها درس‌هایی گنجانده می شد که مبنایش روش مباحثه بود و دانش‌آموزان را به مشارکت وا می‌داشت یا مثلا در درس‌ها مسابقه‌هایی را طراحی می‌کرد که بچه‌ها را هیجان‌زده می‌کرد و بر سر شوق می‌آورد، یادگیری، دلچسب‌تر و آسان‌تر می‌شد.

با این حال عباچی معتقد است که جداول کلمات متقاطعی که در کتاب هشتم گنجانده شده، هدفش آموزش لغات همراه با سرگرمی است که به این نیاز پاسخ می‌دهد؛ جداولی که به گفته او قرار است در کتاب عربی کلاس نهم نیز به صورت یک درس در میان طراحی شود و آموزش و سرگرمی را توامان دنبال کند.

حجم زیاد کتاب و سرنوشت مدارس دولتی

اما چالش درس عربی در ایران فقط به جذاب نبودن کتاب مربوط نیست، هرچند شمشاد کاظمی مدرس ضمن خدمت درس عربی، به جذابیت کتاب‌های تازه‌تالیف خدشه وارد می‌کند و می‌گوید: عیب این کتاب‌ها این است که به زبان بچه‌گانه نوشته نشده و جذابیتش به همین دلیل مخدوش است.

با این حال حتی کاظمی نیز این عامل را دلیل اصلی اکراه دانش‌آموزان نسبت به درس عربی نمی‌داند و تاکید می‌کند که یکی از دافعه‌های این کتاب‌ها حجم زیاد آنهاست که هم معلمان و هم دانش‌آموزان را به گلایه‌مندی کشانده است.

کاظمی می‌گوید که درس‌های کتاب (به‌خصوص کتاب هشتم) طولانی است و برخی از مباحث آن زیاد تکرار می‌شود که این تکرار موجب ددگی می‌شود و این ددگی اعتماد به نفس دانش‌آموزان (به‌خصوص در مدارس دولتی) را برای یادگیری عربی پایین می‌آورد.

زهرایی نیز همین نظر را دارد و می‌گوید که در نظرسنجی از دانش‌آموزانش دریافته سه‌چهارم آنها کتاب تازه‌تالیف را سخت می‌دانند.

او البته به حجم زیاد کتاب‌ها هم انتقاد دارد و‌ می‌گوید که تدریس تقریبا 20 صفحه از کتاب در هر ماه کار سنگینی است؛ به‌ویژه در مدارس دولتی که کلاس‌ها شلوغ است و تمرکز و فرصت تکرار در آنها اندک.

فرشته عالیخانی، دیگر معلم عربی نیز به حجم زیاد کتاب‌ها انتقاد دارد و می‌گوید که 120 صفحه کتاب برای پایه هشتم و صد صفحه کتاب برای پایه هفتم که مملو از لغات است، فرصت تمرین و تکرار را کاهش می‌دهد؛ به‌ویژه در مدارس دولتی که تراکم دانش‌آموز بالاست.

اما تقریبا هیچ کدام از این انتقادات مورد پذیرش عباچی، مولف کتاب، نیست. او می‌گوید که انتقاد از حجم کتاب‌ها به این علت است که هنوز برخی از معلمان نمی‌خواهند دست از تدریس قواعد بردارند و بیشتر وقت کلاس را صرف این کار می‌کنند، در حالی که رویکرد آموزش و پرورش، ایجاد توانایی خواندن و ترجمه کردن متون عربی است.

عباچی البته می‌گوید که اگر به این نتیجه برسند که حجم کتاب زیاد است، آن را کم خواهند کرد ولی مشکل نه در حجم کتاب که در روش تدریس معلمان است.

این گفته او را عالیخانی نیز تایید می‌کند و می‌گوید که موفقیت در درس عربی به‌شدت به روش تدریس معلمان وابسته است؛ به طوری که مثلا اگر معلم از روش تدریس گروهی استفاده کند و آموزش عربی در کلاس را به مسابقه تبدیل کند، شیرینی پیروزی و نمره مثبت گرفتن، موجب یادگیری در آنها می‌شود.

پس دوباره می‌رسیم به همان مشکل قدیمی که سنتی بودن خیل عظیمی از معلمان درس عربی است؛ معلمانی که در بین آنها افراد غیرمتخصص نیز یافت می‌شود و اغلب نیز قادر به مکالمه به زبان عربی نیستند. معلمی که بتواند به زبانی که تدریس می‌کند، حرف بزند بی‌شک جذابیت زیادی برای دانش‌آموزان دارد اما چون چنین نیروهایی کمتر در دسترسند و تعداد کسانی که روش‌های خلاقانه تدریس را به کار می‌گیرند، کمتر از این است، عربی هنوز درسی دوست‌نداشتنی در مدارس است.

اصل 16 قانون اساسی معطل مانده

این باور که خواندن درس عربی در زندگی بی‌فایده است، در نسل ما و قبل از ما و بعد از ما یک باور مسری بوده و هست و با چند کتاب تازه‌تالیف هم این باور اصلاح نمی‌شود چون باید مجموعه‌ای از عوامل دست به دست هم بدهند تا دانش‌آموزان به این نتیجه برسند که عربی، شیرین و مفید است.

زمانی که قانون اساسی ایران نوشته می‌شد، در اصل شانزدهم آن همین موضوع پیش‌بینی شده بود که نوشته شد: از آنجا که زبان قرآن و علوم و معارف اسلامی، عربی است و ادبیات فارسی کاملا با آن آمیخته است، این زبان باید پس از دوره ابتدایی تا پایان دوره متوسطه در همه کلاس‌ها و در همه رشته‌ها تدریس شود.

پس اگر مبنا قانون اساسی کشورمان هم باشد، درس عربی در مدارس باید از بی‌حالی کنونی خارج شود و به عنوان یک نیاز به آن نگاه شود؛ به‌خصوص برای بهتر درک کردن متون فارسی کهن که در عهد رونق زبان عربی در ایران نوشته شده است.

این موضوع باید برای دانش‌آموزان تشریح شود تا بدانند که حداقل فایده‌ای که از آموختن زبان عربی می‌برند این است که به فهم ادبیات فارسی، این زبان مادری دوست‌داشتنی، کمک می‌کند تا آنجا که اگر عربی بدانند، خواهند فهمید که حافظ در نخستین مصراع از دیوان اشعارش خطاب به ساقی گفته که جام را به سمت من بگردان و از آن به من بنوشان (الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها).



 جملاتى براى *آشنایى و احوال‌پرسی*

 *شروع كلام:*
 سلام علیكم / مرحباً.
 كیف حالك؟ / كیف صِحَّتك؟
 صِحَّتی جیِّدة، شكراً.
 ما اسمُك؟
 ماذا جِنسیَّتُك؟ (ملیت شما چیست؟)
 أهلاً وسَهلاً

 *خداحافظى كردن:*

 أنا سعید بِرُؤیَتِك / بِمَعرِفَتِك. (از دیدن / آشنایى‌با شما خوشبختم.)
 فُرصةٌ طَیِّبَةٌ / سَعیدَةٌ. (فرصت خوبى بود.)
 إلى اللِقاء / مع السَلامة. (به امید دیدار / به سلامت)

 *دیگر جملات پرکاربرد:*
 ساعدك الله. (برای گفتن خسته نباشید)
 آسِف. (متأسفم)
 صباح / مساء الخیر. (صبح / عصر بخیر)
 تُصبِحُ على خیر سیّدی. (شب بخیر (آقا))
 تُصبِحِین على خیر سیّدتی. (شب بخیر (خانم))
 لیلةٌ سَعیدَةٌ. (شب خوش)



 *#مفردات شائعة الإستخدام فی اللهجة العراقیة
 واژگان پرکاربرد در #گویش_عراقی*

فارسی : گذرنامه - پاسپورت 
العربیة : جَواز - باسبورت

فارسی : گذرنامه‌ات رو بده
العربیة : إنْطِنی جَوازَك

فارسی : بگذار ببینم - نگاه کنم
العربیة : خَلِّی أشُوف

فارسی : ویزا
العربیة : فیزَة

فارسی : كجاست؟ 
العربیة : وِین

فارسی : سرویس بهداشتی کجاست؟ 
العربیة : وِینِ المَرافِق

فارسی : میخواهم - میخواهیم
العربیة : أرید - نرید

فارسی : بروم
العربیة : أرُوح

فارسی : به نجف
العربیة : إلْنَجف (در اصل الی النجف بوده) 
نحوه تلفظ : أرید أروحِلْنَجف 

فارسی : اتوبوس میخوای یا ون؟
العربیة : تِریدِ الباص لُو كَیّة؟ 

فارسی : کرایه‌اش چنده؟ - چقدر میشه؟
العربیة : إشْگَد؟ - إشگد الأجرة؟

فارسی : خوبه
العربیة : زِیَن

فارسی : نه، گرونه! 
العربیة : لا، باهِظ!

فارسی : (خیلی) گرونه!
العربیة : (إهوَای، كِلَّش) باهظ!

فارسی : گروهتون، چند نفر هستید؟ 
العربیة : جَماعَتْكُم، چَم نفرات؟ 

فارسی : بیا بالا - سوار شو - بپر بالا.
العربیة : صْعَد - یا أللّه صْعد.

فارسی : چمدان - ساک
العربیة : جُنطَة - جمع : جُنَط

فارسی : راننده
العربیة : سایِق

فارسی : ایستگاه پلیس
العربیة : سِیطَرَة

فارسی : گیت - دروازه - ورودی
العربیة : بَوّابَة

فارسی : افسر - مامور - مسئول
العربیة : ضابِط

فارسی : گاری - ارابه
العربیة : عَرَبانة

فارسی : گاری‌چی - ارابه‌کش
العربیة : عَرَبَنچی

فارسی : (بردار! بلند کن!) - چمدون رو بردار!
العربیة : (شیل) - شیلِ الجُنطَة!

فارسی : کیف - کوله
العربیة : حَقْبَة

فارسی : هوا گرمه - گرمه
العربیة : ألْجَو حار - حار

فارسی : آب جوش
العربیة : مایِ الحارّ، مای حار

فارسی :کولر را روشن کن!
العربیة : شَغِّلِ الْمُكَیِّف

فارسی : خاموش کن! خاموشش کن! کولر را خاموش کن!
العربیة : طَفْ - طفِّیَه - طفّی المُكیّف

فارسی : وایستا - نگه دار!
العربیة : اُگُفْ

فارسی : اینجا - آنجا
العربیة : إهْنا - إهناك

فارسی : بیا
العربیة : تعال

فارسی : برو
العربیة : رُح (روح) 

فارسی : گم کردم
العربیة : ضَیَّعِت

فارسی : بگذار - قرار بده
العربیة : خَلّی

فارسی : چرا - برای چه؟
العربیة : لِیَش؟

فارسی : نمی‌فهمم - نمی‌فهمم چی میگی!
العربیة : مَافْتَهِم (الف خوانده نمی‌شود) - مَفتَهم شِتگول!




علی: سلام آقا. لطفا به من یک دسته گل بدهید
علی: مرحباً سیدی. رجاءاً إعطنی باقة ورود

فروشنده: سلام. چه رنگی را دوست داری؟
البائع: مرحباً. أیّ لون تـُحبّ؟

علی: چه رنگى؟
علی: أیّ لـَون؟

فروشنده: گـُلها آنجاست. دَر سَمتِ چپ
البائع: الورود هناک. فی الجهة الیسری

علی: بله. بله. می بینم. گل زرد خیلی قشنگ است
علی: نعم. نعم. أری. الوردة الصفراء
 *مراحل تحصیلی در زبان عربی*
 *#تعلیم_المصطلحات_العربیة*

 *مهد کودک:* روضة الأطفال
 *دبستان:* الإعدادیة / الابتدائیة
 *راهنمایی:* المتوسطة
 *دبیرستان:* الثانویة
 *دانشگاه:* الجامعة
 *دانشکده:* الکلیة
 *کانون / موسسه:* المعهد / المؤسسة
 *رشته:* الفرع
 *دیپلم:* شهادة الثانویة العامة / الدبلوم
 *کارشناسی:* البکالوریوس
 *کارشناسی ارشد:* الماجستیر
 *دکتری:* الدکتوراه



 *الأمثال المشتركة بین العربیة والفارسیة*


 آب كه آمد تیمم باطل است.
 إذا حضر الماء بطل التیمم.

 از حق تا ناحق چهار انگشت فاصله‌ست.
 بین الصدق والكذب أربع أصابع.

 بخور  نمیر!
 قوت لایموت!

 پول سفید براى روز سیاه!
 القرش الأبیض ینفع فی الیوم الاسود!

 حرف حق تلخ است!
 كلام الحق مُرّ!

 از تو حرکت، از خدا برکت.
 منك الحركة ومن الله البركة.

 رحم كن تا به تو رحم كنند.
  إرحم! تُرحَم

 زخم شمشیر خوب میشه زخم زبان در دل می‌ماند.
 جرح السیف یطیب وجرح اللسان لا یطیب

 سكوت علامت رضا است.
 السكوت علامة الرضا


❇️ *#حبوبات و #سبزیجات در زبان عربی*


 *اللوبیاء:* لوبیا
 *فاصولیا:* لوبیا سبز
 *اللوبیاء الحمراء:* لوبیا قرمز
 *الحُمُّص:* نخود
 *البزالیا:* نخود فرنگی
 *العدس:* عدس
 *الشعیر:* جو
 *القمح:* گندم

 *البطاطا:* سیب زمینی
 *الطماطم:* گوجه فرنگی
 *البصل:*  *الخضروات:* سبزیجات
 *الخس:* کاهو
 *الکرنب:* کلم
 *الملفوف:* کلم پیچ
 *القرنبیط:* کلم قمری
 *اللیمون الحامض:* لیمو ترش
 *الصلصة:* سس
 *صلصة الخردل:* سس خردل
 *معجون الطماطم:* رب گوجه


  *#تعلیم_المصطلحات_العربیة*

  *لا: نه این و نه آن، هیچ یک، خیر، ابداً*

 *لا* أحد: هیچ کس، هیچ فرد
 *لا* إنسانی: بی عاطفه، فاقد خوی انسانی، غیرانسانی
 *لا* بوری: دچار بی‌نظمی در جلیدیه‌ی چشم، نامنظمی عدسی چشم
 *لا* رأسی: بی‌سر، حیوان راسته‌ی بی‌سران
 *لا* شکلی: بی‌شکل، نامنظم، بدون تقسیم‌بندی، غیرشفاف
 *لا* شیء: هیچ، نیستی، صفر، بی‌ارزش
 *لا* شیئی: صفر، هیچ، معدوم
 *لا* عضوی: غیر آلی، کانی، معدنی، جامد
 *لا* عقلانی: غیرعقلانی، نامعقول، غیرمنطقی، بی‌معنی
 *لا* لونی: بی‌رنگ، رنگ ناپذیر، بدون ترخیم، بدون نیم پرده میان آهنگ
 *لا* مدرسی: فعالیتهای فوق برنامه دانش آموز (مانند ورزش)، فوق برنامه
 *لا* یحتمل: غیر قابل تحمل، غیر قابل احتمال (احتمالش وارد نیست)
 *لا* یصدق: تصور نکردنی، غیرقابل ادراک، باورنکردنی
 *لا* یُقدَّر: فوق‌العاده، گران‌بها، تخمین‌ناپذیر، بی‌بها
 *لا* یقهر: رام نشدنی، سرکش، سخت، تسخیرناپذیر، تسلط ناپذیر
 *لا* نهایة: ابدیت، بی‌نهایت
 *لا* یُحصی: غیرقابل شمارش، بی‌حدّ و حصر، بی‌اندازه
 *لا* یحطی: بری از اشتباه، قابل اطمینان، معصوم، غیرقابل لغزش
 *لا* جدال فیه: بی‌چون و چرا، مسلم، غیرقابل بحث، محقق
 *لا* عزاء له: دلداری ناپذیر، تسلی ناپذیر، غیرقابل تسلیت
 *لا* عیب فیه: بی‌عیب، بی‌تقصیر
 *لا* غنی عنه: واجب، چاره ‌ناپذیر، ضروری
 *لا* أساس له: بی‌پایه، بی‌اساس
 *لا* جدوی فیه: بی‌حاصل


 *#المصطلحات_الطبیة*

 *الجَلْطَة القَلبیّة:* سکته قلبی
 *الجَلْطَة الدَّماغیَّة:* سکته مغزی

 *حَصاة الکُلْیَة:* سنگ کلیه
 *حَصاة صَفْراویة:* سنگ کیسه صفرا
 *تَفْتیت الحَصا:* سنگ‌شکنی کلیه

 *إرْتِجاج المُخّ:* ضربه مغزی
 *المَوت السَّریری:* مرگ مغزی
 *الغَیْبوبة (الإغْماء):* کما

 *الغَشْیان:* غش کردن
 *غُشِیَ علیه:* غش کرد

 *الصَّلَع (الصُّلْعَة):* تاسی جلوی سر
 *القَرَع:* کچلی

 


  • لعفو ألذّ من الانتقام، والعمل أمتع من الفراغ، والقناعه اأعظم من المال، والصحّه خیرٌ من الثّروه!

بخشیدن از انتقام شیرین تر است، کار لذت بخش تر از بیکاری است، قناعت از پول بالاتر است و سلامتی بهتر از ثروت است

  • إذا زارتک شدّه فاعلم أنّها سحابه صیف عن قلیل تقشع، ولا یخیفک رعدها، ولا یرهبک برقها، فربّما کانت محمّلهً بالغیث

زمانی که دچار سختی زندگی شدی بدان که ابر بهاری به زودی می رود و صدای رعد و برق آن تو را نترساند، چه بسا باران داشته باشد.

  • اکتب ما یقوله النّاس ضدّک فی أوراق وضعها تحت قدمیک، فکلّما زادت الأوراق ارتفعت أنت إلى أعلى.

هر چه مردم علیه تو می گویند را بنویس و زیر پایت بگذار، هر چه تعداد برگه ها بیشتر شود بالاتر می روی.

  • إذا قالت لک فتاهٌ بأنّها طوال الدّهر تحبّک، فاعلم أنّ الدّهر عند الفتاه ثانیه

اگر دختری به تو گفت تا ابد دوستت دارم بدان که ابد در نظر دختران یک ثانیه بیشتر نیست

  • . قرّرت أن أنساک فأبدلت قلبی بحجرٍ، وبعد أیّام اهتزّت أضلعی وسألنی عنک الحجر!

تصمیم گرفتم تو را فراموش کنم و قلبم تبدیل به سنگ شد و بعد از چند روز بدنم لرزید و سنگ حال تو را از من جویا شد

  • ألا یا عین لا تبکی وعیشی نعمه النّسیان، خسارهً دمعتک تنزل على من لا یراعیها

ای چشم گریه نکن و از نعمت فراموشی لذت ببر، این که برای کسی اشک بریزی که قدر آن را نداند ضرر بزرگی است

  • . لو بحثت عن صدیقٍ فلم تجده فتأکّد بأنّک تبحث عنه لتأخذ منه شیئاً، ولو بحثت عنه لتعطیه شیئاً لوجدته.

اگر دنبال دوستی گشتی و او را پیدا نکردی مطمئن باش که دنبال او بودی تا چیزی از او بگیری و اگر دنبال او بودی که چیزی به او بدهی حتما او را پیدا می کردی

  • عندما نفقد الشّیء نجعله ونرسمه خیالاً لا یُوصف، ونعمّم هذا الخیال فی کلّ شیء حتّى یصبح على شکل مسلّماتٍ لا فرار منها.

زمانی که چیزی را از دست می دهیم او را می گذاریم به شکل وصف ناپذیری ترسیم می کنی و این خیال را در همه چیز وارد می کنیم به شکلی که به امور حتمی تبدیل می شود که امکان فرار از آن وجود ندارد

  • الاستمتاع بالحبّ لیس لحظهً وإنّما هو إحساسٌ باللحظه.

لذت بردن از عشق یک لحظه نیست بلکه احساس لحظه است

  • لیس هناک فارقٌ بین عمق الأنثى وعمق الرّجل، وإنّما الفارق بین محتوى العمق واحتماله لتراکم الأشیاء القدیمه، وتدفّق الأشیاء الجدیده

تفاوتی بین درون زن و مرد وجود ندارد بلکه تفاوت بین محتوای درون و تحمل آن برای جمع شدن چیزهای قدیمی و جوشش چیزهای جدید است

  • . کلّ شیءٍ یبدأ صغیراً ثمّ یکبر إلّا المصیبه فإنّها تبدأ کبیرهً ثمّ تصغر

همه چیز ابتدا کوچک است و سپس بزرگ می شود جز مصیبت که ابتدا بزرگ است و سپس کوچک می شود

  • . جمیلٌ جدّاً أن تجعل من عدوّک صدیقاً، والأجمل ألّا یتّسع قلبک للعداوه فتجبره على تحویله إلى صداقه

بسیار زیباست که دشمن خودت را دوست قرار دهی اما زیباتر این است که دلت را برای دشمنی گسترده کنی و آن را مجبور کنی که دشمنی را به دوستی تبدیل کند

جملات زیبا به زبان عربی با ترجمه فارسی

  • . لا تجادل الأحمق، فقد یخطئ النّاس فی التّفریق بینکما.

با احمق مجادله نکن چرا که تفاوت قائل شدن بین شما دو نفر برای مردم دشوار می شود

  • المهزوم إذا ابتسم أفقد المنتصر لذّه الفوز

  • . لا تتحدّى إنساناً لیس لدیه ما یخسره

  • . یضلّ الرّجل طفلاً حتّى تموت أمّه؛ فإذا ماتت شاخ فجأهً

  • . إذا طعنت من الخلف فاعلم أنّک فی المقدّمه. کن صدیقاً، ولا تطمع أن ی لک صدیق.

  • عندما تحبّ عدوّک یشعر بتفاهته. کلّنا کالقمر لنا جانبٌ مظلم

  • . لا تطعن فی ذوق زوجتک، فقد اختارتک أوّلاً.

  • نحن نحبّ الماضی لأنّه ذهب، ولو عاد لکرهناه.

  • العقبات هی تلک الأشیاءِ المخیفه الّتی تَراها عندما تَبتعد عیونکَ عن هدفِکَ.

  • إنّی أَعملُ دائماً ما لا أَستطیعُ عمله، کی أَتعلّمَ کیفیّه عمله

  • . عش ما شئت فإنّک میّت، وأحبب من شئت فإنّک مفارقه، واعمل ما شئت فإنّک مجازى به

  • . لیس العار فی أن نسقط ولکنّ العار ألّا نستطیع النهوض.

  • وراء کلّ رجلٍ عظیم امرأه عظیمه

  • . المرأه تقلق على المستقبل حتّى تحصل على زوج، والرّجل لا یقلق على المستقبل إلّا بعد اّواج.

  • إنّ من أعظم أنواع التحدّی أن تضحک والدّموع تذرف من عینیک.

  • قطره المطر تُحفر فی الصّخر، لیس بالعنف ولکن بالتّکرار

  • . اّوجه الحقیقیّه هی الّتی تستطیع أن تزرع الجمال فی قلب الرّجل.

  • أیّهما أفضل لک: الألم فی الحقیقه؟ أم العشق فی الکذب؟ ما بینی وبینک أکبر من قدرتک على الفهم!!


آخرین جستجو ها

Marin's collection فروش رله امرن Omron بهار من همسفران لژیون دوازدهم دشمن خودارضایی ( ترک خودارضایی ) تناسب اندام kerssynchpartemp بازار خرید ساعت مچی ارزان Drew's collection آشپزی و مطالب خانوادگی